محل تبلیغات شما
میکاسا*با تعجب*:تو.تو.بهپپ.پلیسا میمیگی خخر؟؟!
_آره.خرن دیگه!!وگرنه اون شب دوتا بچه نمی پریدن وسط ماجرا و.*معذب،معذب*:متاسفم.
*سکوت دیوانه کننده*
آنی:خب،الان کجایی؟؟؟
_خوخونه ی همونهمون پهمونی که اون شب
+همون پسره که اون شب بامن اومد کمکت آه؟؟
*میکاسا با خجالت سرش را تکان می دهد*
_چرا انقد من و من می کنی؟؟
+خبخب من.راستش.
آنی*ازجا بلند می شود و دستش را دراز می کند*:ههووفف!!من هیچ وقت دوستی نداشتم.و بهش احتیاجی هم نداشتم.ولی.انگار تو خیلی بهش احتیاج داری. رفیقیم؟؟
میکاسا*یه جوری به دست آنی خیره شده انگار دست یه شبح مرگه*:خب.تو.واقعا.مطمئنی؟؟
+اگه انقدر من و من نکنی آره.
میکاسا*لبخند می زند*:رفیقیم!!
_سال2024_
_ماماااااااااانننننننننن!!من دارم میرم.
+باشه. مراقب خودت باش و دور دهنتم پاک کن.
_چشششششششمممممم!!
.
_ارن!!ارن!!وایسا منم بیام.
+عه؟؟مگه تو با آنی نمیری؟؟
_خب.راستش آنی امروز نمیاد مد.
ارن*نگران،نگران*:چرا؟؟حالش خوبه؟؟؟مریضه؟؟چش شده؟؟نکنه یه بلایی سرش اوده؟؟*ور ور ور ور ور ور*
_ااارررنننن!!
ارن*نگاه کردن*:فقط می خواست امروزو پیش باباش باشه.همین.
ارن*نفس راحت*:هووففف!!خیالم راحت شد.
میکاسا*مشکوک*:حالا تو چرا انقدر نگران بودی؟؟
ارن*دستپاچه*:من؟؟من و نگران!!نه بابا!آخه آنی یکی از عزیز ترین کسای توئه و ترسیدم یه چیزی ش شده باشه و تو ناراحت باشی. منم که طاقت دیدن نارحتی آبجیمو ندارم!! #خر_کردن
میکاسا(#خر_شده)*لبخند*:ممنون^__^ بیا بریم.اگه*نگاه کردن به ساعت*:نمی خوای باز دیر برسی!
+شششعتتت!!دیرم شد میکاسا بدوووووووووووووووووو!!!
.
.
.
Sevin#

سلام دوستان تادایما ( البته تقریبا )

نویسنده میخواهیم...

اتک ان تایتان فصل3 قسمت16

تو ,ور ,آنی ,خب ,یه ,باشه ,اون شب ,ور ور ,من و ,که اون ,و من

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

derluberwind کانون حرکات اصلاحی و مشاوره تغذیه Management Computer Class autoour nesibimo arpeodroptab Stalin World dendknockerzchu April's life orinkocep