محل تبلیغات شما
_راوی_
_اواخر سال 2016_
معلم*به زور کلاس را ساکت می کند*:خب.بچه ها امروز یه دانش آموز جدید به کلاسمون ملحق میشه.
_دانش آموز جدید؟؟
_وسط سال؟
_البته. فقط.شرایط این دوست جدیدمون یه کم خاصه.اون به تازگی پدر و مادرشو از دست داده و من توقع دارم شما باهاش مهربون باشید.باشه؟؟
_چشم خانوم معلم!
_خوبه.*صدای در*
مرد چاقی درحالی که دست دختر بچه ی لاغری را گرفته وارد کلاس می شود:بفرماید خانوم کوچولو.اینم کلاس جدیدت. دختر بچه با خجالت سر خود را بالا می آورد و به زن جوانی که با لبخند رو به رویش ایستاده نگاه می کند:سلام میکاسا.به کلاس ما خوش اومدی!! بچه ها،این میکاسا،همکلاسی جدیدتونه.
_خوش اومدی میکاسا!!
_می خوای چیزی راجع به خودت بهمون بگی؟؟
دخترک کوله ی خود را چنگ می زند و سرش را تکان می دهد:باشه عزیزم.اشکالی نداره. بزار ببینم کجا می تونی بشینی.
میکاسا به کلاس و شاگردانش نگاه م کند.چشمانش یکی یکی از روی بچه ها می گذرد تا روی دختری باموهای طلایی دم اسبی متوقف می شود. معلم رد نگاه میکاسا را می گیرد: آره! آنی؟؟ صندلی کنار تو خالیه درسته؟؟
دختر موطلای با اکراه کمی خود را روی صندلی جابه جا می کند:برو میکاسا.
 و اینگونه زندگی جدیدی در مدرسه ی کوچک آغاز می شود.
*زنگ ناهار*
آنی*کاملا بیخیال*:من تورو می شناسم.همون دختر اون روزی.توی آتیش سوزی.
میکاسا*آرام سرش را تکان می دهد*
_و از اون طرز نگاهت معلومه که توهم منو شناختی.
میکاسا*با صدایی که از ته چاه درمی آید*:مممنون کهکه.کمکم کردی.
_هر آدمی بود همین کارو می کرد.
_پپپلیساووآآتش.نشاناایاین کارون.نکردن.
_گفتم هر آدمی آدم.نگفتم هرخری.
ادامه درپست بعد

سلام دوستان تادایما ( البته تقریبا )

نویسنده میخواهیم...

اتک ان تایتان فصل3 قسمت16

بچه ,میکاسا ,کلاس ,ی ,اون ,کند ,خود را ,می شود ,سرش را ,را تکان ,تکان می

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

یِک آدم معمولی!! این نیز بگذرد...ツ فروشگاه محصولات علمی و فرهنگی شوش والیبال استار Jessica's page نرم افزار مانیتورینگ و اسكادا آپدیت نود 32| لایسنس نود 32 ، یوزر پسورد نود 32 quitokovsprov گن لاغری کیف رولی لوازم آرایش 2عددی Roll N Go 2021