به محوطه باز کارخانه که رسید نگاهش را گرداند وانجا را انالیز کرد به طرف ساختمان اداری روبه رویش قرار داشت
و کمی انطرف ترساختمانی قرار داشت که میشد حدس زد کارخانه و محل تولیدات است.
وارد ساختمان ساختماناداری که شد از روی تابلو ها فهمید که دفتر مدیریت کدام طرف است
_طبقه پنجم دفتر رئیس_
طبق معمول بجایاستفاده از اسانسور راه پله را در پیش گرفت
به دفتر مدیریت کهرسید پشت در منتظر ایستاد تا کمی نفسش جا بیاید که متوجه مکالمه دو نفر در اتاق شد
_ اقای رئیس امروز سهنیروی دیگه بهمون اضافه شده
+سه نفر؟؟ من در حال تعدیلنیرو هستم اونوقت تو نیروی جدید پذیرفتی ؟
_ اوه ویل اونا روباید ببینی من و تورو روی هم بذارن به اندازه یکی از اونا نمیشه .برای حمل بارخیلی خوبن.
+از چه ملیتی هستن؟
_ خوبه که بدونی مثلخودت اینگلیسی ان .با اینکه خیلی قلدر بنظر میرسن ولی ادمای خوبی
میکاسا دیگر فالگوشبودن را جایز ندانست و تقه ای به در زد
_بفرماید
میکاسا ارام داخلشد.یک زن ویک مرد با لباس اداری و رسمی در اتاق ایستاده بودن .بنظر می امداتاق منشی باشد
میکاسا: اکرمن هستماز سازمان ازادی جزیره پردیس
مرد خیره در چشمان اوبود گویا خشکش زده بود .
چیزی درچشمان او بود
عجیب ان مرد برایمیکاسا اشنا بود . . .
او را کجا دیده بود؟
مرد که انگار به خودامدع بود .لبخند عجولی زد و رو به زن گفت: اممم ماریس بقیه اش باشه برای بعد برامونقهوه بیار
و روبه میکاسا ادامهداد
_بفرمایید به اتاق مندوشیزه اکرمن
و به طرف دری که درگوشه اتاق قرار داشت رفت و میکاسا هم به دنبال او وارد اتاق شد
درباره این سایت