به ماشین میکاسامیرسیم و سایلش را درونش جا میدهیم .
البته چیز زیادیندارد و ارن نگذاشت لباس هایی که ویلیام واتسون برای میکاسا خرید بود را بیاوریم
کویینا سان بعد ازحرف زدن با میکاسا به انطرف خیابان میرود
حتما رفت که کیمونوهارا بگیرد .
به انی سان که با بیحسی به ماشین تکیه داده است نگاه میکنم . از تند پلک زدن و ابرو بالا دادنش مشخصاست سردرد دارد
هنوز نمیتوانم راجب انموضوع از ارن یا انی سوالی بپرسم ولی حس میکنم که حقیقت نداشته .
به طرفش میروم
_انی سان بیاید اینقرص رو بخورین
انی نگاهی به چشمانم می اندازد و بی حرف قرص رامیگیرد و بدون اب پایینش میدهد
ارن سرش در مبایلشاست و لیوای سان درون ماشین منتظر نشسته است .
چیزی راجب کیمونوهنوز به ارن و بقیه نگفتم .امیدوارم قبول کنند .
نگاهم به طرف میکاسا میرود درد دست میکاسازیاد شده ولی سعی میکند به روی خودش نیارد .
درباره این سایت