محل تبلیغات شما
هایی گایزی.پارت جدید را بنگرید.

_سال 2028_
_راوی:ارن یاگر_
چش! لعنت! من از کجا یه همچین کسی پیدا کنم؟؟؟ وقتی اون پیامک برام اومد اولش به این چیزا فکر می کردم.اما خیلی سریع فهمیدم باید برم سراغ کی؛ و خیلی خوب هم می دونم اون کجاست.پیچیدم تو کوچه ی پشت دبیرستان.بیا! طبق معمول یه مشت علاف مفت خور همینجان.چشک چرخوندم دنبالش. پیدا کردن اون کله ی اجق وجقش کار سختی نبود. رفتم کنارش وایسادم. اروم گفتم:ماموریت؟؟
_به! داش ارن!! چه عجب ازین ورا!! فکر کردم بعد از اون روزی که با اونا اومدی.
این تجدید خاطره ی مسخره رو متوقف کردم:یه کاری برات دارم.هستی یا نه؟؟
_تا چی باشه و چه قد مایه داشته باشه داش!
گوشیو گرفتم جلوش. اول حتی نگاهشم نکرد ولی بعد خوندش و سوت زد:ججوووننن!! داش رئیست خیلی کاردرسته ها!
_صددرصد. و این یعنی هستی؟؟
_عععییی!!! ببینم چی میشه!
_تا کی؟
_تا پولو کی بدین.
_نصفش الان،نصفش وقتی تحویل دادی.
_حله داش!
 ساک پولو بهش دادم و از اونجا زدم بیرون.چش!! این ادما خیلی خرن! به گردپای رئیس منم نمی رسن!
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
_راوی:میکاسا آکرمن_
جلوی ساختمون بزرگ وایستادم و به نگاه کردم.تقریبا دوساله که _تقریبا_ هرروز میام اینجا.میام تا رویاهامو دنبال کنم.تا به چیزی که می خوام برسم. دستامو مشت کردم:تا انتقام پدر مادرمو بگیرم رفتم تو. خیلی یواشکی و بدون ینکه هیچ کسفهیچی بفهمه رفتم توی اتاقم؛اما از من زرنگ تر هم هست: سلام میکا.
_چچچ!!هه. .سسسلاامم قربان!
_چرا عین مرغ پرکنده شدی دختر؟؟ قهوه می خوای یا چایی شیرین؟؟
_ننه قربان!! لازم نیست!! خودم می ریزم!!
سرشو ت داد و رفت کنار فلاسکش: چایی؟؟
سرمو انداختم پایین:بله،قربان.
رئیسمو خیلی دوس دارم.آدم مهربونیه.اصلا ازینایی نیست که بهم گیر بده. همه می گن خیلی شانس آوردم که توی تیم اون کار می کنم.نشستم پشت میزمو گوشی مو دراوردم. مسیج زدم: کجایی؟؟
بلافاصله جواب اومد: قبرستون.
_کدوم قبرستون؟
_چن تا قبرستون هست؟؟
_تو فرهنگ لغات تو؟؟ خیلی!
یکی یکی براش نوشتم:خونه تون، دانشکده،کتاب فروشی، ساندویچی،بییمارستان،
_خیله خب بسه! کتاب فروشی ام.قبلش هم ساندویچی بودم.شب پیشش هم بیمارستان.
_پس به همه ی قبرستونا یه سری زدی!
_آره.
-به جز اصل کاری؟؟
_حسش نیس دختر ولم کن. تو مگه نرفتی سرکار؟؟ بگیر بچسب ب کارت دیگه!!
آنیه دیگه!! ظاهرا هنوز سر هدف قبلی ش هست: خواب و هنرهای رزمی.تنها کارایی که انی انجام میده.
پرونده هارو برداشتم و کارمو شروع کردم.شاید این الان همون چیز هیجان انگیزی نباشه که می خوام،ولی من پیشرفت می کنم!!

سلام دوستان تادایما ( البته تقریبا )

نویسنده میخواهیم...

اتک ان تایتان فصل3 قسمت16

خیلی ,اون ,تو ,ی ,هم ,داش ,که می ,می کنم ,آدم مهربونیه ,دارم آدم ,خیلی دوس

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سبک نو M&MSUBTITLE یک گربه... Ashley's memory دانلود انواع پروژه و پایان نامه waynanigol prewchoicordist گروه فناوری سایا asphomawhi Courtney's receptions